روزانه
امروز رفتیم و برای نازگلیمون خرید عید انجام دادیم . وای اگه بدونی وقتی این لباس ها رو بپوشی چی میشی ؟ وقتی برگشتیم خیلی خسته بودم . یه شیشه شیر دادم دستت که بخوری و خودم خوابیدم . بیچاره بابا رامین با اینکه سرش درد می کرد جور تو رو هم کشید . از قرار معلوم تو اون یک ساعتی که بنده خواب بودم مثل بلبل چهچه زده بودی و مغز بابات رو حسابی ...... غروب فرستادمت تو حمام رنگ بازی . وقتی با رنگ انگشتی بازی میکنی خیلی کیفور میشی . بعد هم تو وانت کف بازی و آب بازی . خلاصه ساعت از ۸ گذشته بود که به سلامتی اومدیم بیرون . تو همونطور که حوله پوشیده بودی شیر خوردی خوابیدی . کلی حال کردم . آخه اونقدر خسته بودی که فکر کردم تا ...