روژین روژین ، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره

دختر نازمون روژین

دست ، دست / رقص ، رقص

1389/12/13 15:23
نویسنده : مامان روژین
1,694 بازدید
اشتراک گذاری

                        

دیشب مهمونی تولدت بود عزیزم .از صبح داشتی من رو همراهی می کردی . به این ترتیب که من درست می کردم و تو خراب میکردی . من مرتب می کردم و تو به هم می ریختی . ظهر هم هر کاری کردم و از هر روشی استفاده کردم نخوابیدی . گفتم که ، می دونی کی بخوابی و کی نخوابی . بابات رو خوابوندی ولی خودت نخوابیدی . تا غروب . درست قبل از اینکه مهمونها بیان دیگه غش کردی از خستگی .

بهار که اومد بیدارت کردیم و رفتیم تو اتاقت و لباسهات رو تنت کردم . یه بلوز و شلوار سفید . از لباس فرشته که داشتی ، تلش رو هم سرت کردم و دیگه مثل فرشته ها شدی .

تو این فاصله هم همه مهمونهامون اومدند . تولد شروع شد . از اول تا آخر تولدت داشتی با بهار می رقصیدی . خیلی بهت خوش گذشت . از ته دل می خندیدی و شاد بودی . هستی هم هر از چند گاهی همراهیتون میکرد . خلاصه اینکه کلی کیف کردید.

بامزه ترین قسمتش مربوط به فوت کردن شمع تولدت بود . تا آهنگ تولدت مبارک رو گذاشتیم برات شروع کردی پشت کیک بالا و پایین پریدن و رقصیدن . هر چی بهت گفتم مامان جونی بیا شمع هات رو فوت کن ، انگار نه انگار . بالا و پایین می پریدی و همراه بقیه می خوندی :

تولد ، تولد ، تولدت مبارک       بیا شمع ها رو فوت کن      تا صد سال زنده باشی

خلاصه به لطف نفس دختر عموی عزیزت بهار خانم شمع تولدت فوت شد و رفتیم سراغ کادوها . به به .

بابا حاجی و مامان حاجی برات پول کادو گذاشتند .

عمو رضا و زن عمو وبهار برات یه لباس خیلی خوشگل خریدند .

عمه نجمه و هستی برات میکروفن خریدن . خیلی خوشت اومد همون موقع گرفتی دستت و تولدت مبارک رو با میکروفونت می خوندی .

عمه ساجده و عمو علی و کیانا هم برات قطار برقی خریدند که خیلی قشنگ بود .

و اما مامانی و بابایی . همون طور که قبلاً هم برات نوشته بودم ، عروسک بی بی بورن . اگه بدونی از دیشب تا حالا دیگه با این عروسکت داری چه کار که نمی کنی .

خیلی دوستش داری . اسمش رو گذاشتی گلی . من اسمهای عسل و پری و گلی رو پیشنهاد دادم و تو گلی رو انتخاب کردی .

پوشک خودت رو که عوض میکنم ، پوشک گلی رو عوض می کنی . هر وقت خودت شیر می خوای میگی به گلی هم شیر بده . دیشب هم با گلی خوابیدی .

امروز بعد از اینکه بهش غذا دادی دیدیم داری می ری دستشویی . بابا رامین بهت گفت : کجا ؟ گفتی : دارم می رم صورت گلی رو بشورم . فدات شم .

ظهر هم اول بهش شیر دادی و خوابوندیش بعد شیرت رو از من گرفتی و رفتی پیش گلی دراز کشیدی شیرت رو خوردی و باهمدیگه خوابیدین . خوابهای خوب ببینی عزیزم .

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان شايلين
13 اسفند 89 23:03
تولد روژين نازت مبارك باشه عزيزم ايشاا... هميشه سالم و شاد باشيد
مامان آنیسا
14 اسفند 89 13:29
عزیزم تولدت مبارک
مامان کیانا
18 اسفند 89 20:16
روژین جون تولدت مبارک عکسا و شعر خوندنات خیلی قشنگ بود. اسشالا صد ساله شی.