روزانه
دیروز به اولین گردش ۳ نفره خودمون رفتیم عزیزم . خیلی خوش گذشت مامانی . من و شما و بابایی رفتیم چیتگر . کلی با همدیگه توپ بازی کردیم . وقتی می خواستی توپت رو شوت کنی میگفتی آماده اید ؟؟؟؟ تازه برای من و بابایی هم تعیین تکلیف میکردی که هر کدوممون کجا بمونیم . هر از گاهی هم زمین می خوردی و پا میشدی .فدات شم . بعدش کمک کردی و کلی چوب کوچولو پیدا کردی تا بابایی آتیش درست کنه . یه خانواده ای هم نزدیک ما نشته بودند که داشنتد برات ضعف میکردند .بخصوص بعد از خوردن ناهار وقتی که داشتی می رقصیدی اونها هی می گفتند واااااااااااااااااااااااااای واااااااااااااااااااااااای . کلی هم برات دست زدند . بابا رامین هم تشویقت می کرد و شما هم که دیگه قر رو ترکونده بودی . کلی هم عکس و فیلم از خوشمزه گیهات گرفتیم .
خلاصه بعد از کلی بازی و خوشگذرونی برگشتیم حونه . خیلی بوی دود می دادی و حمام واجب شده بودی . مستقیم رفتی تو حمام و تمیز شدی و حالا دیگه خواب میچسبید .
راستی مامانی تازگیها عادت خوابت خیلی بد شده . قبلاً بین ساعت ۲-۱ میخوابیدی و شب هم به موقع خواب بودی . ولی الان تقریباً یه هفته ای میشه که تا ساعت ۶-۵ غروب نمی خوابی و بعد ۲ ساعت لالا و شب هم که دیگه با هزار بدبختی تازه ساعت ۱۲ می خوابی .البته تقصیر منه که صبحها اجازه می دم تا ۱۰ بخوابی . اینجوری نمیشه . باید عزمم رو جزم کنم و ساعت ۵/۸ - ۸ صبح بیدارت کنم تا همه چیز درست بشه .