روژین روژین ، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره

دختر نازمون روژین

روزانه

1390/10/16 0:51
نویسنده : مامان روژین
847 بازدید
اشتراک گذاری

یه سلام گرم با یه دنیا شرمندگی به روی ماه دختر گلم .

نمیدونی وقتی که میخندی چقدر زندگی برای من و بابا رامین شیرین میشه . امروز صبح بابا رفته بود بانک تا کارهای مامان رو انجام بده  . من و تو هم با هم رفتیم تا مامان به خریدهاش برسه . تا خریدمون رو انجام بدیم خیلی دیر شد تو این فاصله بابایی کارهاش تمام شده بود و رفته بود برامون ناهار بگیره . بهش زنگ زدم و گفتم لان میام دنبالت تا با هم برگردیم . وقتی به بابا رسیدیم و من ماشین رو پارک کردم شیشه ها رو کشیدم پایین تا یه کم هوای تازه بهمون بخوره . تو عسل خانوم سرت رو از ماشین دادی بیرون و به بابا گفتی بابایی تو رو با پیتزا خیلی دوست دارم . وقتی هم که تو خونه داشتیم غذامون رو میخوردیم تو همش میخندیدی و به بابت میگفتی خیلی دوستت دارم .

امشب خونه مامان حاجی اینها بودیم . تو کیانا رو خیلی دوست داری و تا چشم ما رو دور میبینی بغلش میکنی . قربون اون قدت برم که نمی تونی این کار رو درست انجام بدی . امشب هم تا ما حواسمون پرت شد رفتی کیانا رو بغل کردی و تا دو قدم نرفته خوردی زمین . بیچاره کیانا با صورت اومد رو زمین . خدا رو شکر چیزی نشد . ولی تو خیلی ترسیده بودی . وقتی من دویدم به طرفتون برای اینکه چیزی بهت نگم  گفتی مامان وای سرم خیلی درد میکنه و بعدش هم زود زدی زیر گریه . الهی بمیرم تو هم خیلی ترسیده بودی .

از بلبل زبونی هات بگم که تا بهت بگم بالای چشمت ابرو بهم میگی اصلاً من دیگه با تو دوست نیستم بعد هم می ری طرف بابات و میگی بیا ما باهم دوست باشیم . اصلاً مامان رو ولش کن .

بابا رامین رفته بود ماموریت . داشتم باهات صحبت میکردم بهت گفتم دلت خیلی برای بابا تنگ شده ؟ گفتی :آره . گفتم من هم دلم برای بابا تنگ شده . بهم گفتی  :  نه بابا رامین بابای تو نیست که ، شوهرته .

از وقتی هم رفتی مهد ، وقتی تو خونه بهت میگم برو تو اتاقت بازی کن همش با در و دیوار و پرده و .... داری صحبت میکنی . اشیا مختلف جای دوستهای مهدت هستند و تو هم در نقش خاله هانیه تون هستی . بعضی وقتی ها هم میای سراغ من و به من نقش خاله الهه رو میدی : الهه ، الهه ، بیا این ماهان رو دعوا کن اذیت میکنه .

وقتی با هم داریم یه کاری میکنیم و تو ازم میخوای که طبق خواسته تو عمل کنم ، مثلاً داریم نقاشی میکنیم و تو مداد سبزت رو بهم میدی و میگی با سبز رنگ کن . من هم با سبز رنگ میکنم بهم میگی : مرسی که با سبز رنگ  کردی . مرسی که به حرفم گوش کردی .

درخت کشیدن رو بهت یاد دادم . درختهایی میکشی که آدم از دیدنشون کیف میکنه . خونه رو هم با نقطه بهت یاد دادم . من نقطه میکشم . تو نقطه ها رو به هم وصل میکنی و این طوری کلی کیف میکنی که خودت تونستی خونه بکشی .

اگه هم کار اشتباهی انجام بدی خودت میای سراغم که دارم کارهام رو میکنم . بعد خودت رو مظلوم میکنی و میگی ناراحتی ؟؟؟ میگم چی کار کردی ؟ دستم رو میگیری و خراب کاریت رو بهم نشون میدی یا بهم میگی چی کار کردی بعد مدام میپرسی ناراحتی ؟؟ ناراحتی ؟ بعد تو صورتم میخندی که مثلاً من رو بخندونی ؟ نیم وجب بچه سر من رو شیره میمالی .

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (8)

مامان کيانا
17 دی 90 8:34
سلام به روي ماه هردوي شما....واي که چقدر خوشحال شدم از ديدن اسمتون توي قسمت نظرها...هميشه ميومدم به وب سرميزدم تا پست جديد ببينم ولي خبري نبود...خداروشکر که سلامت وشاد در کنار هم هستيد... هزار ماشاا...به اين دخمل نازم با اين عکساي زيبا...از طرف منو کيانا محکم ببوسش به خاطر نبودن اين چند وقت
مامام روژین
19 دی 90 1:44
الهی من قربونت بشم خاله از طرف من کلی ببوسش اگه نزدیک بود روژینو میخوردم دوست دارم هوارتاااااااااا
مامان ماهان
24 دی 90 15:06
چه عجب دوست جونم من همش سر میزدم می دیدم خبری نیست روژین جونو ببوس
بابا محسن
29 دی 90 15:34
چرا شرمندگی حتما مامانشو درک میکنه انشالله همیشه خوش باشید و خندون
مامان حسین
2 بهمن 90 14:44
سلام دوست جون خوبی دلمون براتون تنگ شده . رزین عزیزمو میبوسم ماشاله بزرگ شده عکسای پست قبل هم خیلی ناز بودن.
مامان ماهان
5 بهمن 90 20:32
سلام خوبین
سیما - مامان هلیا
6 بهمن 90 7:36
سلام قربون دختر شیرین زبون شیطون بلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا دخترا تو این سن خیلی زبون میریزن واسش سپند دود کن .
روژین
6 بهمن 90 10:44
ممنون.لطف کردین..... خوشحال میشم بازم سر بزنین...