روزانه
یه سلام گرم با یه دنیا شرمندگی به روی ماه دختر گلم .
نمیدونی وقتی که میخندی چقدر زندگی برای من و بابا رامین شیرین میشه . امروز صبح بابا رفته بود بانک تا کارهای مامان رو انجام بده . من و تو هم با هم رفتیم تا مامان به خریدهاش برسه . تا خریدمون رو انجام بدیم خیلی دیر شد تو این فاصله بابایی کارهاش تمام شده بود و رفته بود برامون ناهار بگیره . بهش زنگ زدم و گفتم لان میام دنبالت تا با هم برگردیم . وقتی به بابا رسیدیم و من ماشین رو پارک کردم شیشه ها رو کشیدم پایین تا یه کم هوای تازه بهمون بخوره . تو عسل خانوم سرت رو از ماشین دادی بیرون و به بابا گفتی بابایی تو رو با پیتزا خیلی دوست دارم . وقتی هم که تو خونه داشتیم غذامون رو میخوردیم تو همش میخندیدی و به بابت میگفتی خیلی دوستت دارم .
امشب خونه مامان حاجی اینها بودیم . تو کیانا رو خیلی دوست داری و تا چشم ما رو دور میبینی بغلش میکنی . قربون اون قدت برم که نمی تونی این کار رو درست انجام بدی . امشب هم تا ما حواسمون پرت شد رفتی کیانا رو بغل کردی و تا دو قدم نرفته خوردی زمین . بیچاره کیانا با صورت اومد رو زمین . خدا رو شکر چیزی نشد . ولی تو خیلی ترسیده بودی . وقتی من دویدم به طرفتون برای اینکه چیزی بهت نگم گفتی مامان وای سرم خیلی درد میکنه و بعدش هم زود زدی زیر گریه . الهی بمیرم تو هم خیلی ترسیده بودی .
از بلبل زبونی هات بگم که تا بهت بگم بالای چشمت ابرو بهم میگی اصلاً من دیگه با تو دوست نیستم بعد هم می ری طرف بابات و میگی بیا ما باهم دوست باشیم . اصلاً مامان رو ولش کن .
بابا رامین رفته بود ماموریت . داشتم باهات صحبت میکردم بهت گفتم دلت خیلی برای بابا تنگ شده ؟ گفتی :آره . گفتم من هم دلم برای بابا تنگ شده . بهم گفتی : نه بابا رامین بابای تو نیست که ، شوهرته .
از وقتی هم رفتی مهد ، وقتی تو خونه بهت میگم برو تو اتاقت بازی کن همش با در و دیوار و پرده و .... داری صحبت میکنی . اشیا مختلف جای دوستهای مهدت هستند و تو هم در نقش خاله هانیه تون هستی . بعضی وقتی ها هم میای سراغ من و به من نقش خاله الهه رو میدی : الهه ، الهه ، بیا این ماهان رو دعوا کن اذیت میکنه .
وقتی با هم داریم یه کاری میکنیم و تو ازم میخوای که طبق خواسته تو عمل کنم ، مثلاً داریم نقاشی میکنیم و تو مداد سبزت رو بهم میدی و میگی با سبز رنگ کن . من هم با سبز رنگ میکنم بهم میگی : مرسی که با سبز رنگ کردی . مرسی که به حرفم گوش کردی .
درخت کشیدن رو بهت یاد دادم . درختهایی میکشی که آدم از دیدنشون کیف میکنه . خونه رو هم با نقطه بهت یاد دادم . من نقطه میکشم . تو نقطه ها رو به هم وصل میکنی و این طوری کلی کیف میکنی که خودت تونستی خونه بکشی .
اگه هم کار اشتباهی انجام بدی خودت میای سراغم که دارم کارهام رو میکنم . بعد خودت رو مظلوم میکنی و میگی ناراحتی ؟؟؟ میگم چی کار کردی ؟ دستم رو میگیری و خراب کاریت رو بهم نشون میدی یا بهم میگی چی کار کردی بعد مدام میپرسی ناراحتی ؟؟ ناراحتی ؟ بعد تو صورتم میخندی که مثلاً من رو بخندونی ؟ نیم وجب بچه سر من رو شیره میمالی .