روژین روژین ، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره

دختر نازمون روژین

روزانه های روژین در کرج و رفتن به مهد کودک

1390/7/30 21:22
نویسنده : مامان روژین
3,555 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دل مامان . نمیدونی چقدر دلمتنگ شده بود برای اینکه بیام و برات بنویسم .

جونم برات بگه که از وقتی رفتیم کرج چون دیگه اینترنت پرسرعت نداریم نمیتونم راحت بیام و برات بنویسم. تو این مدت هم کلی سرمون شلوغ بوده و کلی اتفاق های جدید افتاده .

یه دو هفته ای که در حال جمع و جور کردن بودیم. مادرجون و خاله رویا هفته اول رو پیشمون موندن تا کمکم ون کنند . دو بار هم تو این مدت رفتیم لاهیجان . دیگه کلاس ژیمناستیک نمی ری . چون یه بار استادتون ازت خوادست که از یه جای بلند بدون اینکه دست کسی رو بگیری راه بری . برای حفظ تعادل بود .اما تو ترسیدی و بعد از اون دیگه حتی نمی رفتی که با بچه ها بازی کنی . خلاصه حسابی ترسیدی. به همین خاطر هم دیگه نمی برمت . یه اتفاق مهم دیگه اینه که مهد اسمت رو نوشتم . سه چهار روز وقت گذاشتم و مهد های اطراف خودمون رو گشتم . یه مهد هم خاله طنازمعرفی کرد که تو گلشهر بود . مهد خوبی بود ولی به ما دور بود . بالاخره تو مهد بنفشه اسمت رو نوشتم . خاله های اونجا به نظرم خیلی مهربونتر هستند و تو درجه بندی بهزیستی هم جزء مهدهای درجه یک شده و برنامه هایی که برای بچه ها دارند هم به نظرم شادتر و متنوع تره . خلاصه اینکه راضی ام اما.............  اما اینکه 2 روز از رفتنت به مهد نگذشته بود که رفتیم لاهیجان .دایی رضا تماس گرفت و به خاطر کار و مغازه و از این جور حرفا مجبور شدیم بریم . باز که برگشتیم به خاطر مغازه پوشاک بچه گانه ای که راه انداختیم 3-4 روز برای خرید می رفتیم بازار و می اومدیم و تو این مدت تو رو مهد میگذاشتم . باز که خرید مون تمام شد دوباره برای چیدن مغازه و افتتاحیه و از این جور حرفا مجبور شدیم بریم لاهیجان .یهنی اینکه کلاً شاید یه هفته مهد رفته باشی . روز اول خیلی شاد و خوشحال رفتیم مهد و تو هم خیلی دوست داشتی و اصلاً هم گریه نمی کردی .دوساعت گذاشتم بمونی . وقتی هم که زنگ زدم خاله الاهه گفت داری بازی میکنی . وقتی اومدم دنبالت دیدم اشکات گولهگولع داری می ریزه . و چسبیدی به خاله فاطمه . جریان از این قرار بود که اون روز ، روز بازی با قصر بادی بود و وقتی داشتند این قصر بادی رو باد میکردند شما ترسیدی و .... پیش خودمون باشه مامانی ترسو تشریف داری . آخرین روزی هم که تو مهد بودیوقتی اومدم دنبالت دیدم دقیقاً رو لپت جای گاز گرفتگی که حسابی هم کبود شده بود . خلاصه حسابی عصبانی شدم و سرمدیر مهد و خاله ات غر زدم که این کبودی رو صورت دختر عزیز تر از جونم چیه .یکی از بچه ها به اسم امیر علی این دسته گل رو به آب داده بود .

ازاون روز بعد دیگه نبردمت مهد. الان لپهای گلت خوب شده ولی سرما خوردی و باز هم نمی برمت تا خوب بشی . ولی اصلاً کلاً تو شک افتادم که ببرمت یا نه . یه جورایی عذاب وجدان دارم وقتی که می برمت . الان هم کهدیگه فصل سرماست و می ترسم که با رفتن به مهد همش مریض باشی .

بابا رامین برات یه سرویس آشپزخونه خریده که کلی باهاش کیف کردی و هر روز برامون غذا درست میکنی از قورمه سبزی و خورشت بادمجان گرفته تا سیب زمینی و ماکارونی . خمیر قهوه ای رو خرد میکنی و می ریزی تو فابلمه میگی براتون گوشت درست کردم .

یه سری هم بردمت و برات کلی پازل و کتاب داستان و اسباب بازی چوبی خریدم که سرگرم بشی . قدیمی ها دیگه برات تکرار شده بود .  راستی دختر گلم از وقتی که اومدیم کرج دیگهتو تخت خودت می خوابی و حسابی خوشحالم کردی . یه سالی میشه که تو اتاق خودت می خوابی ولی تو تخت نه رو زمین میخوابیدی .  حالا دیگه خانوم شدی ، طلاشدی .

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (22)

بابا محسن
2 آبان 90 14:11
فکر کردم فقط خودم دیر به دیر میام ! اشکال نداره همین که مینویسید عالیه ... حالا یکم کمتر یکم دیر به دیر ... خودمو توجیه میکنما ! با خوردن مرکبات و ویتامین ای و سایر مواد مغذی مجبوریم بریم به جنگ ویروسها ! انشالله همیشه سالم باشید و دلخوش
مامان هوراد
3 آبان 90 15:38
سلام عزیزم شما آمدید کرج؟ ما هم کرج هستیم اگر دوست داشتی همدیگه را ببینیم و بچه ها هم با هم آشنا بشن راستی عکسهای جدید هم عالی هستند دستت درد نکنه
رضا
4 آبان 90 0:21
انشالله بره دانشگاه با احترام دعوتید به جشن ما
مامان کيانا
8 آبان 90 14:11
سلام سلام....واي چقدر خوشحاليم که اومدين.....دلمون خيلي خيلي تنگ شده بود...روژين گلي کيانا برات دوتا بوس ميفرسته.....


سلام . دل ما هم برای کیانا جونی تنگ شده .
مژگان
11 آبان 90 17:20
سلام عزیزم خونه جدید مبارک مهد رفتنت مبارک مواظبه خودت باش عسلی
مامان ماهان
13 آبان 90 16:18
روژین جونم خیلی نانازی فداااااااااااااااااااااااااات


مرسی خاله مهربون .
سیما - مامان هلیا
15 آبان 90 8:19
از لباسهای خوشگلی که تن روژین جون هست مشخصه خیلی با سلیقه ای ......... اگه کرج بودم می اومدم ازت خرید میکردم .
ضمنا واسه خانمی سپند دود کن چون خیلی خوشمله.


لطف داری عزیزم . راستی مغازه ما تو لاهیجانه .
محمد گیان
15 آبان 90 13:53
سلام زندگیتان به زیبایی گلستان ابراهیم و به پاکی چشمه زمزم . عید قربان بر شما مبارک باد
هلیا و سارا
22 آبان 90 13:28
عزیز دلم تو خیلی داری ناز میشی ها خیلی ماشالا عوض شدی من خیلی وقت بود ندیده بودمنت مامانش لطفا" اسپند
هدیه
25 آبان 90 12:39
سلاااااااااااااام بالاخره اووومدین اخ جوون
جوجه نارنجی ما
28 آبان 90 1:47
ماشالا به خانم خوشگله.الهیییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
مامان امیرناز
28 آبان 90 19:15
سلام چه دختر ماهی زودتر اپ کن مامانی پیش ما بیا
مامان ابوالفضل
29 آبان 90 13:00
سلام عزیزم
همشهری شدیم پس
به کرج خوش اومدین
دلمون برای روژین جون و نوشته های مامانش تنگ شده بود
دیر دیر آپ می کنیا


نمدونم چرا بابی روژین تنبلی میکنه و اینترنت پرسرعت ما رو راه نمی اندازه . ممنون همشهری.
جوجه نارنجی ما
30 آبان 90 1:05
اولا خسته نباشید ایشالا به سلامتی .مبارکه رزین خانم دیگه بزرگ شدی تو تختت میخوابی.هوراااااااااااااااااااااااااااااااا


هورا . هورا . هورا
سارا
1 آذر 90 16:31
سلام دوست مامان مهربون حالت خوبه؟كوچولوي نازت خوبه؟من يه وبلاگ واسه ني ني آيندم درست كردم خوشحالم مي كني اگه بيايي و واسه ما نظر بزاري
به اميد ديدار


خدای من . نمی دونستم که تو راهی داری . تبریک میگم . باشه حتماً میام
مامان ماهان
14 آذر 90 23:44
لام خانمی خووووووووووووووووووووبی


سلااااااااااااام
مامان ماهان
24 آذر 90 23:17
با پست تولد آپم
محمد گیان
30 آذر 90 11:13
روي گل شما به سرخي انار ، شب شما به شيريني هندوانه ، خندتون مانند پسته و
عمرتون به بلندي يلدا . شب يلدا مبارک


یلدار شما هم مبارک باشه . البته با تاخیر .
مامام روژین
1 دی 90 16:51
الهی قربون روژین خانوم که هم اسم دختر منه
باورت نمیشه مثل دختر خودم دوسش دارم
با اجازتون لینکتون کردم
از طرف من کلی ببوسش


خیلی لطف داری. شما هم جزء دوست های روژین جون شدید .


نتونستم وبت رو باز کنم برام آدرس بذار .
زينب عشق مامان و بابا
7 دی 90 19:25
سلام خوبيد كم پيداييد ؟اميدوارم هر جا هستيد سلامت باشيد/راستي زينب جونم يكساله شد


سلام . همین دور و بریم . ممنون . تولد زینب جونم مبارک باشه .
مامان ماهان
9 دی 90 16:32
*.¸.*´
¸.•´¸.•*¨) ¸.•*¨)
(¸.•´ (¸.•´ .•´ ¸¸.•¨¯`•
_____****__________****
___***____***____***__ ***
__***________****_______***
_***__________**_________***
_***_____________________***
_***_______ـــــــــــ_________***
__***___________________***
___***_________________***
____***______________ ***
______***___________***
________***_______***
__________***___***
____________*****
_____________***
______________*


بوس




مامان هوراد
11 دی 90 19:03
سلام به روژین زیبا و مامان گلش
کم پیدایید کجایید؟
حالتان خوبه ؟
کرج خوش می گذرد؟



سلام عزیزم . بهله که خوش میگذره .