نقل قول
روژین جون ، بابا رامین میگه خیلی زود داری بزرگ میشی . ایکاش این روزها بیشتر طول میکشید . راست میگه دیگه مامان جونم .
حالا چکار کنیم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بس که شیرینی و عزیز . ببین مثلاً چکارها میکنی :
داریم خمیر بازی میکنیم . من صورت یه آدمک رو با خمیر برات درست میکنم . بعد دو تا گلوله کوچولو ( چشم )براش میذارم . بهت میگم خوشگل شد . ؟یکی از گلوله ها رو برمیداری و تو دستت پهن ترش میکنی و میذاری رو صورت آدمک .میگی : این بابا رامینه . یه چشمش بسته است .(به خاطر اینکه یه مدت چشم بابا بخاطر عملش پانسمان داشت . )
داری بازی میکنی . یه فروشنده با ماشینش میاد تو کوچه و با بلندگوش سروصدا راه میاندازه . دادمیزنی :اااااااااااااااااااااااه. آقای بد . برو دیگه . من دختر خوبیم . (چون از وقتی کوچیک بودی لز هر صدای بلندی میترسیدی بخصوص از صدای بلندگوی فروشندها .)
کارتون بره ناقلا رو حفظی . حداقل روزی 3 بار رو باید ببینی . تازه شبها که میگی برام بذار بهت میگیم ببین هوا تاریک شده . بره ها رفتند خوابیدن و صبح میان . تو هم قانع میشی . ولی از بس که دیدی قبل از هر صحنه اش آروم تکرار میکنی که الان چه اتفاقی میخواد بیفته و تازه هنوز هم که هنوزه از کارهای بامزه بره ها میخندی .
مهمون داشتیم .داشتیم شام میخوردیم . یکی از مهمونها (عمه فرخ )داشت حرف میزد . بنده خدا یه خرده از غذاش تو دهنش مونده بود . یکدفعه با تعجب دادزدی : با دهن پر حرف زد !!!!!
کیانا گریه میکنه .میگی برم بالا ببینم چرا کیانا گریه میکنه . میری بهش میگی : جانم ، عزیزم .
بعد هم عمه ات رو دعوا میکنی :چرا اذیتش کردی ؟ چرا گریه میکنه ؟ چرا بهش دارو دادی .؟
غول زندگیه تو می دونی چیه ؟ دارو . وقتی مریض میشی نمی دونی با چه مصیبتی بهت داروهات رو میدم . به همین خاطر وقتی کیانا گریه میکنه فکر میکنی عمه ات بهش دارو داده .
من نمیدونم تو اگه پسر میشدی چیکار میکردی ؟ بعضی وقتها میری از تو وسایل بابت پیچگوشتی رو برمیداری میای با قفل در ور میری . میگی بذار درستش کنم ...
وای وای وای . از خواب بیدار شدی . دیگه نمیتونم بنویسم .