روژین روژین ، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 29 روز سن داره

دختر نازمون روژین

بدون عنوان

1393/1/31 2:18
نویسنده : مامان روژین
689 بازدید
اشتراک گذاری
سلام به روي ماهت عزيز مامان. دختر خوشكل من در آخرين روز از ماه فروردين اومدم كه عيد ٩٣ رو بهت تبريك بگم . خيلي هنر كردم نه مامان . ولي ماهي رو هر وقت از آب بگيري تازه است. . متأسفانه نيمه دوم سال ٩٢ اونقدر غم انگيز بود بر آمون كه اصلا رغبت نمي كردم كه برا ت ثبتش كنم . حالا هم ولش ميكنيم به اميد روزهاي پر از سلامتي و شادي . از امسال برات بگم كه ١٤ روزي رو در سفر بوديم ٤ روز اول دامغان بقيه هم إستان گيلان . ٢ روز رشت ٢ روز تالش بقيه هم معلومه ديگه لاهيجان . بعد از برگشتنمون تا سه روز بنده مشغول لباس شستن و جمع و جور كردن و خونه تميز كردن بودم. . شما هم كه آتيش پاره اي شدي واسه خودت من نميدونم چرا اينقدر شيطون شدي تو ؟؟؟؟؟؟؟؟ بابات ميگه براي اينكه انرژي ًو تخليه بشه يه كلاس ورزشي ثبت نامت كنم فكر خيلي خوبيه . امروز با هم رفتيم و كلاس زبان ثبت نامت كردم ٢ روز در هفته . مهد تون هم كلاس إسكات گذاشته كه ثبت نامت ميكنم اون هم ٣ روز در هفته . كلاس نقاشي هم كه ميري فكر ميكنم فعلا كافي باشه فندق خانوم اونقدر گفتي مامان چرا گوش من سوراخ نيست و چرا من گوشواره ندارم اونقدر گفتي ، كه بالاخره هفته پيش گوشت رو سوراخ كرديم امروز دقيقا شده ٩ روز. . قربون اون چشمات برم خيلي گريه كردي فدات شم ولي خوب خودت خواستي ديگه اگه به من بود كه حالا حالاها اين كار رو نمي كردم ولي خب بالاخره تموم شد يه گوش اره خيلي ناز كه نگين فيروزه داره هم برات گرفتيم ايشالا تا ٢٠ روز ديگه ميندازيم گوشت آخه دكتر گفت تا يه ماه بايد همين گوشواره هايي كه باهاشون گوشت رو سوراخ كرد گوشت باشه . واي چقدر نوشته ام بد شده كلمه گوش رو سيصد بار تكرار كردم ....... امروز پيش دكتر چشم پر شكت هم رفتيم نوبت داشتي . خدا رو شكر تنبلي چشم چپت بر طرف شد ( فكر نميكنه كه حتي يه كلمه هم در اين مورد تا حالا برات نوشته باشم ولي خب حالا ديگه در جريان باش كه از حدود ٦ ماه پيش تا به حال عينكي شدي و از ٤ ماه پيش تا به حال دكتر متوجه تنبلي چشم چپت شده كه روزي ٢ ساعت از پد استفاده كردي ) البته دكتر نعمت الهي كه چشم پزشك شماست گفت كه نميتونيم استفاده ا پدر رو قطع كنيم بايد آدامه داشته باشه تا اين تنبلي برنگرده به مرور زمان استفاده از پد رو كم ميكنيم . و در آخر اينكه تولد ٥ سالگي ًو رو هم بينهايت بهت تبريك ميگم از ته ته دلم عاشقتم و دوست دارم و برات ميميرم . تولد ٥ سالگيت رو تو مهد برات گرفتيم كيكت رو خودت انتخاب كردي ، باربي شمشيرزن . خيلي هم بهت خوش گذشت كلي هم ازت عكس و فيلم گرفت كه يادگاري از مهدت برات بمونه . آخه دخترم خانوم شده و از مهر ماه بايد بره پيش دبستاني و معلوم نيست كه ديگه تو مهد باشه يا نه چون ترجيح ميديم كه تو مدرسه ثبت نامت كنيم البته تحقيقات ميداني مامانت آدامه داره تا به حال جلوس در ٣ تا مدرسه رفتم تا با بچه ها و مادراشون در مورد وضعيت اون مدرسه ها و ميزان رضاي تشون صحبت كنم و اينكه تا تري ماه بايد تصميم بگيريم تا ببينيم چي ميشه .... بوس بوس .
پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)