بدون عنوان
سلام مامانی . وای نمیدونی کلی نوشتم پرید . ااااااااااااااااااااااااااااااه . دوباره می نویسم . امروز از کله سحر (ساعت ۱۱ ) داشتم اتاق ورورجکم رو می تکوندم . وای که چقدر خسته شدم . آخه مامانی چقدر خرده ریز تو اتاقت داری . تو دختر نازم هم دیگه سنگ تموم گذاشتی بس که کمکم کردی . جدی میگم فدات شم . وقتی می خواستم پنجره های اتاقت رو تمیز کنم فرستادمت تو حمام و تمام خونه سازیها و باغ وحشت رو در اختیارت گذاشتم . شما هم حسابی سابیدیشون . دستت درد نکنه ....