پارک
امروز برده بودمت پارک . تاب بازی رو خیلی دوست داری . رو تاب نشسته بودی و من هلت میدادم . رو تاب کناری چندتا پسر داشتند به شوخی همدیگه رو هل میدادند . تو داد کشیدی : نکنیییییییییییییییید . اینقدر تاب رو تکون ندییییییییییید ..... تکون ندید می گم . اههههههه ... من گفتم : مامان جون چرا داد میکشی . گفتی : آخه دارن کار بد میکنن باید دعواشون کنم . ( همین طور داری داد میکشی و حرف می زنی . ) گفتم . نه پسرهای خوبین . همین موقع یکی از اون پسرها داشت بهت میخندید . دوباره داد کشیدی : نخند . برای چی میخندی ؟؟؟؟ پسره به خندیدنش ادامه داد . تو گفتی . اه مگه من با تو نیستم . حتماً ب...